- گنج بر
- برنده گنج حامل گنج
معنی گنج بر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گنج خانه، گنج دان، جای گنج، گنجینه
جایی که در آن گنج بسیار باشد: بیارم نشانش بر تخت یار وزان پس گشایم در گنج بار
خزانه داری
(قمار) پنج ورق متشابه که در بازی آس بدست یک تن آید مانند پنج آس یا پنج شاه و غیره
داری تاج با افسر، پادشاه سلطان
نگهبان گنج، خزانه دار
دارندۀ گنج، دارای گنج، نگهبان گنج
کسی که با حیله و نیرنگ چیزی از کسی بگیرد
گنجی که بی رنج و زحمت به دست آید، گنج باد آورده
گره برنده، طرار کیسه بر جیب بر: توانگر زرهزن بود ترسناک تهی کیسه را از گره بر چه باک ک (امیر خسرو)
شخص حیله باز و نیرنگ زن
صاحب گنج خداوند خزانه: من او را در مدیحی روستم خواندم همی وین چنین باشد که خوانی گنج نه را گنجبان. (فرخی)
دارنده گنجخداوند خزانه، نگاهبان گنج حافظ خزینه
کسی که گنج بخشد: آن شاه گنج بخش که از بیم جود او در کوه زر و سیم طبیعت نهان کند. (مسعود سعد)، سخاوتمند سخی جوانمرد
نگاهبان گنج محافظ خزانه: من مراو را در مدیحی روستم خواندم همی وین چنین باشد که خوانی گنج نه را گنج بان (فرخی)، خداوند گنج صاحب خزانه: این که برتست گنج علم خدایست چون که سوی گنجبان او نگرایی ک (ناصر خسرو)
آنکه گنج ببخشد
کیسه بر، جیب بر، برای مثال توانگر ز رهزن بود ترسناک / تهی کیسه را از گره بر چه باک (امیرخسرو- مجمع الفرس - گره بر)
کارگر، صنعتگر، پیشه ور، زحمتکش
آنکه برای دیگران زن برد دیوث پا انداز
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
استاد بنّا که با گچ در روی دیوار یا سقف نقش و نگار بسازد
کسی که بر روی گچ دیوار و سقف نقشهای زیبا پدید آورد، آلتی که با آن گچ بری کنند
آنکه سینه و آغوشش چون گل لطیف و نازک است، کونه گل (مانند گل سرخ و زرد و غیره)
خزانه دار، بندار، خزانچی، بایگان، خازن، انباردار، خاصگی، حافظ گنج
سرخییی که زنان بر روی مالند غازه
نوعی از پیکان تیر: ز آمد شد گیبر کینه کوش یکی سقف آمد هوا چوب پوش. (هاتفی)
زحمت کش، کارگر
صاحب گنج، خزانه دار
گنجار، سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن