گره برنده. (حاشیۀ برهان چ معین) ، طرار و آن شخصی است که در این زمان به کیسه بر اشتهار (شهرت) دارد. (برهان) (آنندراج) : توانگر ز رهزن بود ترسناک تهی کیسه را از گره بر چه باک ؟ امیرخسرو. ز گنج خانه سلطان کجا خبر دارد گره بری که ز بهر دو فلس طرار است. امیرخسرو
گره برنده. (حاشیۀ برهان چ معین) ، طرار و آن شخصی است که در این زمان به کیسه بر اشتهار (شهرت) دارد. (برهان) (آنندراج) : توانگر ز رهزن بود ترسناک تهی کیسه را از گره بر چه باک ؟ امیرخسرو. ز گنج خانه سلطان کجا خبر دارد گره بری که ز بهر دو فلس طرار است. امیرخسرو
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد. دارای 290 تن سکنه است. آب آن از قنات و رودخانه. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد. دارای 290 تن سکنه است. آب آن از قنات و رودخانه. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
برندۀ گوش. قاطع گوش. قطعکننده گوش، کسی که به مکرمال کسی را بگیرد. (فرهنگ نظام). که به دسیسه پول از مردم بگیرد به قصد پس ندادن. (یادداشت مؤلف). رجوع به گوش بری و گوش بریدن در ذیل ترکیب های گوش شود
بُرندۀ گوش. قاطع گوش. قطعکننده گوش، کسی که به مکرمال کسی را بگیرد. (فرهنگ نظام). که به دسیسه پول از مردم بگیرد به قصد پس ندادن. (یادداشت مؤلف). رجوع به گوش بری و گوش بریدن در ذیل ترکیب های گوش شود
کنایه از جوانمرد و بسیار بخش. (آنندراج از بهار عجم). سخی. کریم. مسرف. خراج. (ناظم الاطباء). آنکه گنج می بخشد: از آن عادت شریف از آن دست گنج بخش از آن رای تیزبین از آن گرز گاوسار. فرخی. خنیده به کلک و ستوده به تیر بدین گنج بخش و بدان شهرگیر. اسدی. آن شاه گنج بخش که از بیم جود او در کوه زر و سیم طبیعت نهان کند. مسعودسعد. گر ز کف گنج بخشش سایه افتد بر زمین در زمین افتد ز بذل گنج قارون اهتزاز. سوزنی. گنج بخشا یک دو حرف از مدح تو بر سه گنج شایگان خواهم گزید. خاقانی. چو شمشیر گیرد بود چون درخش چو می بر کف آرد شود گنج بخش. نظامی
کنایه از جوانمرد و بسیار بخش. (آنندراج از بهار عجم). سخی. کریم. مسرف. خراج. (ناظم الاطباء). آنکه گنج می بخشد: از آن عادت شریف از آن دست گنج بخش از آن رای تیزبین از آن گرز گاوسار. فرخی. خنیده به کلک و ستوده به تیر بدین گنج بخش و بدان شهرگیر. اسدی. آن شاه گنج بخش که از بیم جود او در کوه زر و سیم طبیعت نهان کند. مسعودسعد. گر ز کف گنج بخشش سایه افتد بر زمین در زمین افتد ز بذل گنج قارون اهتزاز. سوزنی. گنج بخشا یک دو حرف از مدح تو بر سه گنج شایگان خواهم گزید. خاقانی. چو شمشیر گیرد بود چون درخش چو می بر کف آرد شود گنج بخش. نظامی
نام نوایی و صوتی است از موسیقی. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری) (شعوری ج 2 ص 297). این بیت را از منوچهری دامغانی شاهد آورده اند: دو گوشت همیشه سوی گنجدار دو چشمت همیشه سوی اهوران. ’فرهنگ نظام’ ولی این بیت در دیوان چ کازیمیرسکی (ص 100) و چ دبیرسیاقی (ص 62) بدین صورت آمده و اصح است: دو گوشت همیشه سوی گنج گاو دو چشمت همیشه سوی احوران. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
نام نوایی و صوتی است از موسیقی. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری) (شعوری ج 2 ص 297). این بیت را از منوچهری دامغانی شاهد آورده اند: دو گوشت همیشه سوی گنجدار دو چشمت همیشه سوی اهوران. ’فرهنگ نظام’ ولی این بیت در دیوان چ کازیمیرسکی (ص 100) و چ دبیرسیاقی (ص 62) بدین صورت آمده و اصح است: دو گوشت همیشه سوی گنج گاو دو چشمت همیشه سوی احوران. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
معرب تاجور و عرب آنرا جمع بسته و تجاوره استعمال کرده است ’عدی ّبن زید’ گوید: بعد بنی تبع نخاوره قد اطمأنت بها مرازبها (المعرب جوالیقی ص 319). مصحح در حاشیۀ همین صفحه گوید: ’سخو’در نسخۀ چاپ ’لایپزیک’ تجاوره را جمع تاجور شناخته ولی این صحیح نیست و این کلمه تصحیفی از ’نخاوره’ می باشد که از ’بنی تبع’ بوده اند و این معنی از قصیده آشکار می شود
معرب تاجور و عرب آنرا جمع بسته و تجاوره استعمال کرده است ’عدی ّبن زید’ گوید: بعد بنی تبع نخاوره قد اطمأنت بها مرازبها (المعرب جوالیقی ص 319). مصحح در حاشیۀ همین صفحه گوید: ’سخو’در نسخۀ چاپ ’لایپزیک’ تجاوره را جمع تاجور شناخته ولی این صحیح نیست و این کلمه تصحیفی از ’نخاوره’ می باشد که از ’بنی تبع’ بوده اند و این معنی از قصیده آشکار می شود
خزینه دار. (شعوری ج 2 ص 2972). خزانه دار. (ناظم الاطباء) ، صاحب گنج. متمول. غنی: همه کدخدایند مزدور کیست همه گنج دارند گنجور کیست ؟ فردوسی. سر گنجداران پر از بیم گشت ستمکاره را دل به دو نیم گشت. فردوسی. گنجداران فزون ز حد شمار گنج بر گنج ساختند نثار. نظامی
خزینه دار. (شعوری ج 2 ص 2972). خزانه دار. (ناظم الاطباء) ، صاحب گنج. متمول. غنی: همه کدخدایند مزدور کیست همه گنج دارند گنجور کیست ؟ فردوسی. سر گنجداران پر از بیم گشت ستمکاره را دل به دو نیم گشت. فردوسی. گنجداران فزون ز حد شمار گنج بر گنج ساختند نثار. نظامی
مأخوذ است از حدیث: ان للّه کنزاً (یا کنوزاً) مفتاحه (یا مفاتیحها) السنه الشعراء: هم امارت هم زبان دارم کلید گنج عرش وین دو دعوی را دلیل است از حدیث مصطفی. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 18)
مأخوذ است از حدیث: ان للّه کنزاً (یا کنوزاً) مفتاحه (یا مفاتیحها) السنه الشعراء: هم امارت هم زبان دارم کلید گنج عرش وین دو دعوی را دلیل است از حدیث مصطفی. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 18)
از عالم رودبار و دریابار. (آنندراج) (بهار عجم). جائی که گنج بسیار باشد: بیارم نشانش بر تخت یار وز آن پس گشایم درگنج بار. فردوسی (از بهار عجم و آنندراج)
از عالم رودبار و دریابار. (آنندراج) (بهار عجم). جائی که گنج بسیار باشد: بیارم نشانش بر تخت یار وز آن پس گشایم درگنج بار. فردوسی (از بهار عجم و آنندراج)
نام گنج هشتم خسروپرویز است و آن به گنج گاو شهرت دارد و این گنجی است که خسرو به رهنمونی دهقانی یافت و آن گنج صد آفتابه پر از زر و جواهر بوده از جمله دفاین ذوالقرنین، و این گنج را گنج شادآورد هم می گویند. (برهان). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 296 شود
نام گنج هشتم خسروپرویز است و آن به گنج گاو شهرت دارد و این گنجی است که خسرو به رهنمونی دهقانی یافت و آن گنج صد آفتابه پر از زر و جواهر بوده از جمله دفاین ذوالقرنین، و این گنج را گنج شادآورد هم می گویند. (برهان). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 296 شود
تحریف گنجوبر پهلوی به معنی خزانه دار، گنجور. رجوع به یونکر ص 79 شود. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). به لغت زند و پازند بمعنی گنجور است که خزانه دار باشد، و در جای دیگر بجای تحتانی با یاء ابجد نوشته بودند، و اﷲ اعلم. (برهان) (آنندراج). این کلمه در یک نسخۀ خطی از فرهنگ جهانگیری متعلق به کتابخانه لغت نامۀ دهخدا به صورت گنجوبر آمده است
تحریف گنجوبر پهلوی به معنی خزانه دار، گنجور. رجوع به یونکر ص 79 شود. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). به لغت زند و پازند بمعنی گنجور است که خزانه دار باشد، و در جای دیگر بجای تحتانی با یاء ابجد نوشته بودند، و اﷲ اعلم. (برهان) (آنندراج). این کلمه در یک نسخۀ خطی از فرهنگ جهانگیری متعلق به کتابخانه لغت نامۀ دهخدا به صورت گنجوبر آمده است
نگاهبان گنج محافظ خزانه: من مراو را در مدیحی روستم خواندم همی وین چنین باشد که خوانی گنج نه را گنج بان (فرخی)، خداوند گنج صاحب خزانه: این که برتست گنج علم خدایست چون که سوی گنجبان او نگرایی ک (ناصر خسرو)
نگاهبان گنج محافظ خزانه: من مراو را در مدیحی روستم خواندم همی وین چنین باشد که خوانی گنج نه را گنج بان (فرخی)، خداوند گنج صاحب خزانه: این که برتست گنج علم خدایست چون که سوی گنجبان او نگرایی ک (ناصر خسرو)